سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

خانه تکانی

بر خاطراتم، نقش اشک میزنم

عطر وجودش را به دست باد بهار می سپارم

گرمانده باشد از نفس، گرد نگاهش را پاک میکنم

یک بار دیگر تلخی غصه هایم را می بلعم

و ...خسته از این همه بیهودگی

تکه های شکسته ی وجودم را از زمین برمیچینم


فردا...

مهربانم را به دیوار خواهم آویخت در قابی

و با هر آنچه توان مانده در من باقی

میگشایم چشمانم را به صبحِ از او خالی


پس با دل بی خبرم زمزمه میکنم...

بهار آمد.... نبودنش را باور کن....