سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

بی قید و شرط

شنیدم یاغی شدی

با بعضیا باقی شدی

ندیده بودم اشک بیاد از اون چشات

میدونم،

ترسیدی اون نمونه برات

 

میدونم درد تو از خجالت

میدونم خوب میدونی

اینا تاوان همون خیانت

 

میدونم فکر میکنی خیلی بدی توی دلت

ولی اون میبخشدت

خودش اینو گفته بهت

 

دیدم از خدا می پرسی

تو چه نونی بودی که گذاشت توی کاسش

میدونم چه مرگته !

تو دلت تنگه واسش

 

کی میگه نمیخوادت مرتیکه ی پرت

اون فقط یه عشق میخواد بی قید و شرط

اون فقط یه سایبون، یه مهربون

یه همنفس

که مرد باشه، همین و بس

 

ولی تو خدا رو شکر کن.

آخه تو یاغی شدی

همیشه میگفتی نیستی

حالا اینجارو ببین...

تو با اون باقی شدی

 

فکر کنم عاشق شدی

عاشق اون سادگی هاش

میدونم تا آخرش

هرجا بره هستی باهاش

               

                           از اقیانوس، به اقیانوس