اکنون
گرمای آغوشت را
سوز سرمای تنهاییست
میشنوی...
که طنین دلنواز صدایت را
وحشت بی امان سکوت است ؟
میبینی...
که بوسه های شیرینت را
شوری اشک است و تلخی سیگار؟