سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

سادگی ها

داستانهای دخترک و اقیانوس

باز هم تهوع

خیره به تو

طعم آخرین بوسه هنوز دلم را قلقلک می دهد

دستانم از شدت فشار سرّ شده اند

به دیوار سنگی اطرافم گوش می سپارم

و خیره به صدای آزاردهنده ی قطرات آب

با چشمانی که از اشک تار است

وجودم را به آغوش تنومندت می سپارم

صدای ناله ی مرده بار دیگر در گوشم می پیچد

می خواهد.... هر دو را می خواهد

بلند می شوم

دستانم را آماده می کنم

گرمی قطرات خون دستان یخ زده ام را میسوزاند

به او التماس می کنم

"چشمانم را که از من گرفتی..."

"بگذار برای آخرین بار در آغوش بگیرم محبوبم را"