-
شاه بانو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پنجشنبه 2 تیر 1390 21:34
تو این ولایت ای با اصالت تو مونده بودی توهم شکستی
-
غصه
پنجشنبه 2 تیر 1390 10:16
بر سر آنم بر سر آنم که گر ز دست برآید دست به کاری زنم به کاری زنم که غصه سرآید
-
محتاج
سهشنبه 31 خرداد 1390 21:02
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست....
-
یادگار
دوشنبه 30 خرداد 1390 18:33
من... تو... نسیم... موج دریا
-
risk
شنبه 28 خرداد 1390 17:33
I wanna risk it so bad that my head bumps into a glass window and a drop of blood bubbles out of my forehead and slips all the way down to the tip of my nose what if i wanna risk it so bad
-
خانه تکانی
سهشنبه 24 خرداد 1390 23:06
خانه دلم کوچک و شلوغ است دلتنگی هایم را به زور در انباری جای داده ام اما خاطراتت همه جا ریخته عشقت را از میانشان برمیدارم گرد کینه را با دقت از آن پاک میکنم و بر طاقچه میگذارمش آغوش گرم و دوست داشتنی ات را به اتاق خوابم می برم دوست ندارم کسی آنرا روی زمین پیدا کند ... بیهوده میکوشم من که منتظر میهمان نیستم
-
نفس
دوشنبه 23 خرداد 1390 20:30
با هر نفسی که میکشم یاد تو را با اشتها می بلعم خاطراتم را از جعبه ی زیر تختم دزدیدی و بجایش یک مشت سنگ ریزه ریختی هرآنچه دارم همین نفسم است که روزی با تو یکی بود
-
ت ن ف ر
دوشنبه 23 خرداد 1390 01:14
متنفرم از اینکه همه جا نشستی و حرف از بی ریایی زدی متنفرم. متنفرم. متنفرم
-
کسی چه میداند؟
شنبه 21 خرداد 1390 23:37
زن سیاه پ وش لاغر اندام عجوزه پ یر نفرت انگیز شاید هیچ وقت نمی خواست ....
-
ناامید
جمعه 23 اردیبهشت 1390 21:51
تنها امید من که نا امیده امید من دوباره ته کشیده لحظه به لحظه فکر نا امیدی این لحظات امونمو بریده اون که می گفت با دستای دل من از قفس بی کسی آزاد شد چی شد که با گریه من شاد شد با شبنم اشک من آباد شد از وقتی رفت یه روز خوش ندیدم خواستم دلم یه گوشه ای بمیره خسته شدم چه انتظار سختی یکی بیاد جون منو بگیره قلب من از تبیدنش...
-
عشق
پنجشنبه 22 اردیبهشت 1390 10:42
انتظار یعنی اینکه سالها برای رسیدن یه لحظه صبر کنی با اینکه میدونی اون لحظه هیچ وقت نمیرسه ، حسرت یعنی دلت برای روزایی که با یه خیال و رویا گذروندی بسوزه ، فرصت یعنی بازم چشماتو روی زشتیا ببندی و وانمود کنی همه چی همون طوره که باید ، تنهایی یعنی کسی توی دلت باشه اما جلوی چشمت... ، گذشت یعنی از وجودت هدیه کنی با اینکه...
-
بی قید و شرط
چهارشنبه 13 خرداد 1388 11:31
شنیدم یاغی شدی با بعضیا باقی شدی ندیده بودم اشک بیاد از اون چشات میدونم، ترسیدی اون نمونه برات میدونم درد تو از خجالت میدونم خوب میدونی اینا تاوان همون خیانت میدونم فکر میکنی خیلی بدی توی دلت ولی اون میبخشدت خودش اینو گفته بهت دیدم از خدا می پرسی تو چه نونی بودی که گذاشت توی کاسش میدونم چه مرگته ! تو دلت تنگه واسش کی...
-
تو ، او
چهارشنبه 30 اردیبهشت 1388 23:40
پاییز میرسد، عصرهای مسی، غروب و سایه های معنی دار، قایم باشکهای مهتابی و شما، که چقدر ناقلا بودید! و من، چه ذوقی میکردم وقتی که مرا دست می انداختید! توی همین دلم، که همین حالا هم در سینه ام میزند، چکه ای از آن یادها مانده است. حظ میکنم. به خاطر می آورم که شما میگفتید: " سر به آن درخت صنوبر بگذار، چشمهایت را ببند...
-
حس من
چهارشنبه 23 اردیبهشت 1388 23:11
حس من، حس پرواز است در آب حس یک قطره ی تنها روی برگ باران خورده مثل یک پیله ی کوچک که اصراری ندارد به پروانه شدن پـُرم از فریاد در خواب
-
عشق بهاری
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 14:47
تو در بعد از ظهر سی و دومین روز بهاری متولد شدی در آغوشی پر مهر با بوسه ای از جنس عشق پر از دلهره و اشتیاق حضورت نه هوس بود و نه گناه وجودت سراپا یک عهد بود عهدی بالاتر از رفاقت عهدی از جنس شهامت عهد من پایبندی تو، عهد او یکرنگی تو عهد من و او جاودانگی تو بود... عشق بهاریمان دومین و آخرین سال تولدت مبارک اول اردیبهشت...
-
سؤال
شنبه 29 فروردین 1388 02:54
کسی فکرشو نمی کرد که دلم پیش تو بود؟ وقتی چشمای سیاتو ساده از من می ربود کسی حتی یادشم نبود یکی برات در به دره حاضره همین جوری، واسه خودت واسه اون رفاقتات، شیطونیات جون بسپره؟ کسی از من ساده تر پیدا نشد؟ دل به وعده های عاشقانه خوش کنه یا حبابای تموم دریا رو واسه ی برگشتن تو بشمره ... .... کاش تو قصه ها بودیم شاید این...
-
۰۱۱۱
دوشنبه 17 فروردین 1388 17:08
به راهت ادامه بده به دلت بد راه نده ببینم اصلا توی این مدت دلت تنگ شده؟ می دونم نشده بسه غصه بسه گریه زاری بسه این همه شب و روز بی قراری نمی خوام تو رو مهم نیست کجایی بعد از این همه وقت سرنوشتم شد جدایی
-
ترسو
دوشنبه 17 فروردین 1388 03:04
سیاهی چشمانم را به چشمانت می دوزم تا شاید این بار... درد را در نگاهم بخوانی اما عشق... میترسد خلوت پر از تنهاییمان را به هم بزند... وقتی با نگرانی از پشت سایه ی غول پیکر غرور... منتظر رخصت توست... اضطراب را در چهره اش میخوانی؟ نفس های تندش را میشنوی؟ اصلا گرمی زمزمه ی نامت را کنار گوشهایت حس کرده ای... میدانم که...
-
هوناز; سپیده ی عشق ؟؟
جمعه 14 فروردین 1388 00:34
کی لبخندی، کی شوری، کی رقصی میسوزی تا غروب ... تا سرما... تا تنهایی...تا ابد دست بردار از دردانگی دیگر در این وادی، در این اقیانوس در این غربت، در این شب کسی سراغ از سپیده نمی گیرد غروبی بی رنگ باش در این حوالی در افق پستوی نمناک همین خانه تو را چه به جاودانگی، ای سپیده ی عشق؟؟ تو را چه به سپیدگی، ای سپیده ی عشق؟؟
-
فال!
چهارشنبه 12 فروردین 1388 00:24
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم چون سرآمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم حضرت حافظ
-
رفتن
سهشنبه 11 فروردین 1388 21:42
چه مانده است باقی؟ جز سکوت من و همهمه ی تو در بی پروایی نبودنمان باید رفت، مرا پای رفتن نیست...
-
هوناز ; سپیده عشق
چهارشنبه 28 اسفند 1387 16:16
هونازم من هیچ وقت نتونستم به قشنگی تو بنویسم. اما از فروغ کمک گرفتم که یه جوری بهت بگم دوست دارم. سال نو مبارکت عزیزم اشکان آسمان همچو صفحه ی دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سر بروی...
-
وسعت نبودن تو
سهشنبه 27 اسفند 1387 01:13
خیلی گشتم... تا نبودنت رو... جای خالی مهربونیات رو... سکوت خالی از خنده هات رو... توی یه جمله خلاصه کنم، "نبودنت خلاصه نمی شه عزیزم"
-
یک مشت دوستت دارم!
جمعه 23 اسفند 1387 19:58
دیشب... اشک در چشمانم حلقه زد، بغض در گلویم، و درد در دل شکسته ام... با او نجوا کردم گاهی فریاد کشیدم گاهی گریستم و با مشت های کوچکم به تن تنومندش کوبیدم آنقدر کوبیدم تا مرا در آغوش گرفت و گفت: "دوستت دارم"
-
بی اعتنایی ها ی تو، سادگی های من
سهشنبه 20 اسفند 1387 17:33
خم می شوم وهمه ی سادگی هایم را در آغوش می گیرم همه ی همه! تا زیر بی اعتنایی گام هایت له نشوند از این پایین... در نگاهم چه بزرگ به نظر میرسی چه فایده... زانوهایم روی زمین سرد درد گرفته! برای بزرگیت این کافیست؟
-
باز هم تهوع
شنبه 17 اسفند 1387 12:49
خیره به تو طعم آخرین بوسه هنوز دلم را قلقلک می دهد دستانم از شدت فشار سرّ شده اند به دیوار سنگی اطرافم گوش می سپارم و خیره به صدای آزاردهنده ی قطرات آب با چشمانی که از اشک تار است وجودم را به آغوش تنومندت می سپارم صدای ناله ی مرده بار دیگر در گوشم می پیچد می خواهد.... هر دو را می خواهد بلند می شوم دستانم را آماده می...
-
کافیه
چهارشنبه 14 اسفند 1387 21:11
نمیدونم چمه... فقط میدونم حالم خوب نیست حالم خرابه انگار یه بغض نشکسته... داره قلبمو پاره پاره میکنه انگار... انگار غریب افتادم تو این دنیا انگار... انگار هیچ کس جز تو ... جز من... انگار... ای بابا... این که دوست دارم کافیه... آره این که دوست دارم کافیه یه کاری کردی به قلبم که بدونت حتی مردن سخته حتی بی تو خوبم لذت از...
-
پرنده های قفسی
سهشنبه 13 اسفند 1387 21:58
پرنده های قفسی عادت دارن به بی کسی عمرشونو بی همنفس کز میکنن کنج قفس نمیدونن سفر چیه عاشق در بدر کیه هر کی بریزه شادونه فکر میکنن خداشونه یه عمره بی حبیبن با آسمون غریبن این همه نعمت اما همیشه بی نصیبن چه میدونن به چی میگن ستاره چه میدونن دنیا کیا بهاره چه میدونن عاشق میشه چه آسون پرنده زیر بارون تو آسمون ندیدن خورشید...
-
برای دوست داشتنی
دوشنبه 12 اسفند 1387 22:24
دوست داشتنی... تو مرا همه بهاری همه ی دار و نداری همه شور و اشتیاقی همه سرو و رود و باغی تو مرا همه دلیلی واسه قصه های لیلی تو مرا همه وجودی همه ی بود و نبودی تو همه وسعت دشتی همه پاکی بهشتی همه پایداری کوه واسه موندن تو بلندا همه ی شهامت ابر واسه باریدن رو دریا تو مرا نگین و دُرّی همه صبری همه عمری
-
تهوع
شنبه 10 اسفند 1387 21:43
هزرگی نگاهت را به او می خندم دستانم را به یکدیگر میچسبانم و انگشتانم را به هم میفشارم ارزانی آغوشت را به او می خندم انگشتانم را بیشتر به هم میفشارم این بار نگاه کثیفت را قهقهه میزنم دستانم را مانند ظرفی آماده میکنم سرد است... طوفان است... شب است... صدای همهمه در گوشم پیچیده از او میپرسم هر دو را می خواهی؟ با صدایی...