خانه دلم کوچک و شلوغ است
دلتنگی هایم را به زور در انباری جای داده ام
اما خاطراتت
همه جا ریخته
عشقت را از میانشان برمیدارم
گرد کینه را با دقت از آن پاک میکنم
و بر طاقچه میگذارمش
آغوش گرم و دوست داشتنی ات را به اتاق خوابم می برم
دوست ندارم کسی آنرا روی زمین پیدا کند ...
بیهوده میکوشم
من که منتظر میهمان نیستم
وقتی عشق عادت میشه٬وقتی برای بودن فقط نفس می کشیم!وقتی تاراج خود را در گرد زمان نظاره گریم....
باید یه آغوش وگرم ومهربون رو از همه پنهونش کنیم تارنگ سردی نگیره.
خاطره جون عادت شدن عشق از همه بدتره
che ziba minevisin shoma, delam vase sadegihatoon tang shode bood banoo, delam vase khodetoon....
خودمم دلم برای سادگی هام تنگ شده بود راستشو بخوای.
سلام ممنون به وبلاگ ما سرزدید وبلاگ شما هم بسیار زیباست امیذوارم شما به عشفتون برسید
...