-
نفرت
شنبه 10 اسفند 1387 12:20
سهم من از او... نفرت چه مصرّانه در یاد آوری این احساس می کوشد...!! چه کوششی نازنینم...؟! یادم می ماند!
-
خانه تکانی
پنجشنبه 8 اسفند 1387 17:47
بر خاطراتم، نقش اشک میزنم عطر وجودش را به دست باد بهار می سپارم گرمانده باشد از نفس، گرد نگاهش را پاک میکنم یک بار دیگر تلخی غصه هایم را می بلعم و ...خسته از این همه بیهودگی تکه های شکسته ی وجودم را از زمین برمیچینم فردا... مهربانم را به دیوار خواهم آویخت در قابی و با هر آنچه توان مانده در من باقی میگشایم چشمانم را به...
-
طاقت
جمعه 2 اسفند 1387 00:04
چه آسوده هجران در این تنهایی چه بی ارزش غرور و بی پروایی چه بی رنگ لحظه های با هم بودن چه بیهوده حسرت شکستن شاخه ی شمع دانی دردانه ی پدر را... رهایی باید... عشق باید، شوق باید... در این وحشت، در این غربت، در این واپسین طاقت، هر چند... فقط گاهی... هوناز/ زمستان ۸۷
-
...
چهارشنبه 30 بهمن 1387 23:33
دوستت دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام این گل سرخ من است دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه ی دشمن که فشانی بر دوست راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست فریدون مشیری
-
ماهی نقره ای
چهارشنبه 30 بهمن 1387 14:29
به دور گردنم... در میان تارهای سردرگم موهایم... که شاید اصرار دارند اینگونه بمانند... ماهی نقراه ای رنگ دلتنگ نیمه ای است که شاید اکنون در گوشه ای از جیب پیراهنت یا جلوی آینه از تنهایی بغض کرده چه بی رحم بودیم که برایشان جدایی خواستیم...
-
حکایت عشق
دوشنبه 28 بهمن 1387 23:37
دو کفشدوزک، کمی دورتر از مادرشان، در همان نزدیکی در گوش یکدیگر زمزمه ی عشق نجوا می کنند... زیر گلبرگهای نسترن گل رز کوچکی از چشم همه پنهان است... در گوشه ی دنج پاکت سرخ ولنتاین دو قلب کوچک یکدیگر را محکم در آغوش گرفته اند... این حکایتِ عشق است فقط تو میدانی از چه می گویم
-
اکنون
یکشنبه 27 بهمن 1387 16:35
اکنون گرمای آغوشت را سوز سرمای تنهاییست میشنوی... که طنین دلنواز صدایت را وحشت بی امان سکوت است ؟ میبینی... که بوسه های شیرینت را شوری اشک است و تلخی سیگار؟
-
آزادی
یکشنبه 27 بهمن 1387 16:09
چه شبنم وار می چشم نبودنت را ومی دزدم نگاه غمگینم را از پدر... آزادی برایم رهایی از او نیست او خودِ آزادیست که نیست...
-
وحشت
شنبه 26 بهمن 1387 17:57
اشکان دیوانگی، عشق، غرور، ناباوری ... به کدامین احساس میفروشی آرامش مرا در آغوشت چنین ارزان؟ به کدامین خالق آفریدی این وحشت را در من؟ وحشت از چشمانت، وحشت از بودن... دلم تنگ است
-
می بخشم
پنجشنبه 24 بهمن 1387 03:03
می بخشم قهر چشمانت را سبک سریت را تمام افکارت را می بخشم شکستن عهدمان را دل پر دردم را حتی اشکهایم را می بخشم ساده پنداشتن سادگی هایم را می بخشم جسارتت را در تنها زن پنداشتنم می بخشم هر آنچه نبودنت در بودنم را
-
قایم باشک
دوشنبه 21 بهمن 1387 15:52
پری قصه های فروغ جایی در میان جلبک ها با تو قایم باشک بازی می کند. طنین نوای دلش را... شاید از پس حباب ها... جایی در خاطره ی موج هایت... میشنوی؟ به همه ی ماهی ها و خرچنگ هایت بگو دخترک همین اطراف است...
-
کرنش
یکشنبه 20 بهمن 1387 13:31
میدانم عشق بر دل اقیانوس موج میکند گاهی چنان بی امان شاید که امواج اقیانوس میشتابد به هر آنچه واهی بدان پری کوچک غمگینت کرنش میکند نه بر هر آنچه واهی که بر موج هایت عاشقانه و تا بودن...
-
دوباره اقیانوس
شنبه 19 بهمن 1387 16:59
آهای همه ی دوستای خوبم که خیلی وقت پیش برای اقیانوس و دخترک خوشحال بودین و نوشتین: این اقیانوس هم خیلی خوبه . واسه ما هم میخره خوش به حال دخترک... خوش به حال اقیانوس... خوش به حال این هر دو که همدیگه رو دارن... نه دیگه ... به نظرم همه چیز سرجاشه . kash in roooz haye khosh hamishe bashe به نظر من اگر اقیانوس و دخترک با...
-
بهانه
جمعه 18 بهمن 1387 21:21
تمام دنیا هم برای جای دادن دلتنگی هایم کوچک است او که به همین سادگی پرواز کرد او که دور شد او که گریخت او که تنهایی ام را ندید... اما به وسعت اقیانوس دلم برای اقیانوسی می تپد که تپیدن قلبم را ندید که باور نکرد در این دنیای رنگ به رنگ شاید دخترک یک رنگ است... تو نبودی که یک رنگی ام را نظاره کنی از چه بهانه میگیری... که...
-
بودن دوست داشتنی من
جمعه 18 بهمن 1387 00:17
برای بودنم برای من بودنم برای هر آنچه بودنم شرمنده نیستم هستم بودنم را دوست دارم تو نظاره کن...
-
عشق، سیگار، پرواز
پنجشنبه 17 بهمن 1387 23:33
ماهی ها در آب به حباب ها نوک میزنند من مینویسم پسرک به همین سادگی خداحافظی میکند و من این بار پرواز میکنم بال هایم را برای پرواز باز نمیکنم بال ندارم اما پرواز میکنم دلم هوای آسمان دارد مثل او..... های تویی که میگماری پرواز مرگ است پروازم را ببین تا دیگر به بالهای سوخته ام نخندی و اما عشق.... میماند تا ابد.... میماند...
-
تنها حرف اقیانوس
سهشنبه 22 آبان 1386 12:11
عاشق محبت کردنم. محبت کردن به کسی که دوسش دارم. کسی که زیادی دوسش دارم. خوب بودن و دوست دارم و معنی بودن رو تازه فهمیدم.پس ازش خسته نمیشم. دلم میخواد همه ی هزار تا حرفتو بشنوم و همه ی هزار تا حرفمو بهت بگم . همیشه دلم میخواسته برم و تو پا به پام.. اگه اینجا اومدم واسه اینه که از خستگیام فرار کردم و از کسایی که آزارم...
-
اقیانوس
سهشنبه 22 آبان 1386 12:09
دیگه حتی به اندازه ی یه چشمه هم توی وجود پر عظمت اقیانوسم معرفت نیست. تازه فهمیدم که من اولین دخترکی نبودم که اقیانوس براش میمرد. تازه فهمیدم " دخترک بودن" اصلا برای اقیانوس معنی نداشت. چقدر اشتباه کردم. انقدر که دیگه حتی نمیتونم خودمو پشت دخترک قصه هام قایم کنم. آسمون آفتابیه. من مثل همیشه تنهام و توی اتاقم نشستم....
-
آبنبات چوبی ، بستنی ، چیپس روغنی
دوشنبه 30 مهر 1386 22:42
اقیانوس این روزا خیلی با دخترک بازی کرده... انقدر با هم خندیدن و شوخی کردن که دخترک یادش رفته یه روزی میخواست بره. از همه مهم تر.... یادتونه دخترک دلش بستنی قیفی و آبنبات چوبی و چیپس روغنی میخواست؟ چند هفته پیش دخترک و اقیانوس با هم آبنبات چوبی خوردن. دیروز بستنی قیفی خوردن. امروزم چیپس روغنی. دیگه بهتر از اینم میشه؟
-
confused
پنجشنبه 26 مهر 1386 07:13
what if you don't wanna get along, what if for one time you snap and start to think about yourself . what if for one and only time someone gets what you are feeling. what if the ocean could feel how scared and insecure you are. the girly wanted to be heard. the girly wanted to get a chance to express what she was...
-
ترس
سهشنبه 17 مهر 1386 23:05
میترسم از موجای اقیانوس و نم نم بارون بنویسم... میترسم از مهربونیاش و هوای آفتابی بنویسم... میترسم از آرامش دخترک توی آغوش محکم اقیانوس بنویسم... میترسم چشم بخورن.
-
پز
یکشنبه 15 مهر 1386 00:12
دلتون بسوزه....اقیانوس حتی وقتی حالش خوب نیست هم مهربونه .... دخترک خوشحاله.
-
دلشوره
دوشنبه 9 مهر 1386 15:54
کم کم هوا خنک شده و آفتاب کمرنگ. دخترک بودن با اقیانوس رو تو این هوای پاییزی خیلی دوس داره. تازه دلش میخواد خیلی زود زمستونم با اقیانوس تجربه کنه. هر وقت همه چیز خیلی خوبه، مثل الآن، دل دخترک شور میزنه. مامان دخترک همیشه میگه دلشوره خبر خوشه.
-
چه خوب
پنجشنبه 5 مهر 1386 12:24
دیشب یه اتفاق قشنگ افتاد. اقیانوس از خواب بیدار شد و دخترکو در آغوش گرفت. اون با دستای پر قدرتش آروم دخترک رو تو بغلش فشرد و با مهربونی ساعتها باهاش حرف زد. دخترک با خودش فکر کرد: "چه خوب که اقیانوسم خستگیش در رفته."
-
وقت
چهارشنبه 4 مهر 1386 00:40
امروز دخترک تمام روز تنها بود. با خودش خیلی فکر کرد. به این فکر کرد که اشتباه کرده بود کودکی نگاهشو برای اقیانوس هدیه برده بود. به این فکر کرد که چه جوری میشه همه چیزو عوض کرد . اقیانوس تمام روز به اطرافیانش کمک کرد، چه اقیانوس خوبی. دخترکم تماشا کرد. بعد اقیانوس رو به دخترک کرد. دخترک دلش لرزید. با خودش گفت میدونستم...
-
درد دل
سهشنبه 3 مهر 1386 14:06
یه روز دخترک و اقیانوس با هم درد دل کردن. دخترک گفت من از آب میترسم تو مواظبم هستی؟ اقیانوسم گفت قول میدم اما میدونم بعضی موقع ها تنهات میذارم، آخه اقیانوس بودن سخته. دخترک نمیدونست تنهایی با همه ی قشنگیش از اقیانوس بودنم سخت تره.
-
فراموشی
یکشنبه 1 مهر 1386 18:27
اقیانوس دیگه بلد نیست اقیانوس باشه. این دل دخترکو میشکنه ، وقتی بارون میاد دستاشو برای دخترک چتر نمیکنه تازه بعضی موقع ها انقدر بی خیال میشه که حواسش نیست داره به خیس شدن دخترک میخنده ، همه ی اقیانوسا یادشون میره چه حرفایی زدن یا فقط اقیانوس دخترک انقدر فراموشکاره؟ کاش دخترک قبل از اینکه بره یه بهانه ی جدید برای خوب...
-
آغوش
سهشنبه 20 شهریور 1386 16:16
دخترک قرار نیست غرق بشه... توی آغوش اقیانوس بودن به معنی غرق شدن نیست. اگه یه روزی بفهمه داره غرق میشه از قصه ی من میره... اقیانوسم دخترک رو همینطوری دوست داره.
-
بارون
پنجشنبه 15 شهریور 1386 14:19
وقتی آسمون طوسی میشه و بعد رعد و برق میشه دخترک میدونه به جای طوفان قراره بارون نم نم بباره.... میدونه قراره قطره ها دونه دونه روی سطح آب بیفتن و صداشون آرومش کنه و وقتی به افق که پشت مه قایم شده نگاه میکنه و دماغ یخ کردشو با دستش گرم میکنه میدونه که حتی اگه لباسش کم باشه هم سردش نمیشه... اقیانوس خیلی مهربونه.
-
هدیه
دوشنبه 12 شهریور 1386 16:40
دخترک هر روز بیشتر دلتنگ کودکی نگاهش میشه... همونی که به اقیانوس هدیه داده بود... اما حالا ... اقیانوس دیگه حتی وقت دلداری دادن به دخترکم نداره... تا کی دخترک قصه ی من با عروسکاش حرف بزنه؟